برای علی...
برای علی
علی؟
چند باری زنگت زدم
ولی جواب ندادی
چند وقتی میشه ازت خبری ندارم
دلم برات تنگ شده
یاد شبایی که به جستجوی خودمون میرفتیم پیاده روی بخیر
چه حس غریبیست به جستجوی خودت
شبانه راه بیفتی... کجا؟ مشخص نیست
حالم نه به اندازه ارمیا ولی به اندازه عمق رفاقتمون برات تنگ شده
میدونم از رسانه ای شدن این حرفا خوشت نمیاد ولی خودت که میدونی، دیوانه ام!!
امروز کتاب کیمیای محبتو دیدم
اولین کادوی تولدی بود که بهم دادی
دو ترمی بود با هم آشنا شده بودیم
یاد حشر خونیامون بخیر
یاد محاسبه ها
گیر دادنا
حدیث فرستادنا
یادته یبار که حدیث نداشتم برات بفرستم فرستادم نماز ستون دین است!؟
یادش بخیر چقدر شاکی شده بودی
یه بارم برات یه شعر فرستادمو بعدش اینجوری مغلطه کردم که حدیث یعنی سخن!!
علی کجایی؟؟
دلم برات تنگ شده مومن..
بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی..
دلم برای حاج احمد هم تنگ شده
یادت که هست؟
اونم خیلی وقته ازش خبری ندارم..
دلم واسه اون شهید وسطیه هم تنگ شده
یادت نرفته که قرار داشتیم هرکی زودتر آقا رو دید..
نکنه زیر آبی بریا
راستی حاج حسین یادته؟
همون بسیجی 17 ساله هه که تو خانمیر بود
یادته چقد میزدمش تو سرت که خاک بر سرت که نصف سن تو سنشه و اینا
راستی دیروز رفته بودم پیش خواجه محمدی ولی بازم پام نپیچید سمت خانمیر..
حال داوودم خوبه، تازگیا کمتر میاد خونمون، ولی ما همچنان اذیتش میکنیم..
علی کجایی؟؟
دلم برا احسان یه ذره شده..
یکم دور همی هم بد نیست..
اذیتش کنیم، بهش بگیم بی خاصیت!! بزنیم تو سرش..
یادته جمعه ها راس ساعت 12 شب که میشد پیامش میومد:
ساعت صفر عاشقی! دعا برای فرج فراموش نشه
اللهم عجل لولیک الفرج..
دلم برا با صفا ها تنگ شده..
راستی از مجید خبر داری؟؟
هنوزم نماز شباش ترک نمیشه؟
خیلی وقته خبری ازش ندارم
این محمد امین هم که کناره گوشمونه یبار نمیتونم ببینمش
اونم بی معرفت داره میشه، قبلنا بیشتر در ارتباط بودیم
راستی وحید هم ارشد قبول شده میگه سخت میگذره قاطی فارسا!!
بی تابی میکنه بچم، از سید خبر دارم، حالش خوبه، از جاوید هم خبر دارم، حتی از مرتضی و حامد و چنگیز هم خبر دارم، ولی از تو..
جالبیش اینه بقیه هم سراغتو از من میگیرن ..
سهممان بی خبری بود نمیدانستیم..
راستی اون روز جزوه الزامات رسانه رو دیدم، صفحه آخرش هواییم کرده..
بردتم تو فکر ، به این عارف چیز! هم میگم بیا بسم الله، واسه ما کلاس میزاره!!
میبینی روزگارو؟؟
ولش کن این حرفارو!
(همیشه همینجوری بودیا! کلی حرف میزدم بعد خودمم میگفتم ولش کن این حرفا رو، یعنی رسما دیوانه ای!! )
خب حالا نمیخاد جلو جمع همه چیو بگی
در این حد بگم دلم برات خیلی تنگ شده، خواستم عرض ارادتی بکنم..